مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد
مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد

کودک‌ و معماری‌

هر کودکی، بر روی کره زمین، زمانی آرزوی دنیایی پاک تر را در دل پرورانده است. دنیایی مبرا از این هزاران ازار های زندگی، و در عوض مزین به باغ جادویی پر از عجایب، مخفیانه – امن – مکانی برای تفرج و تماشای بی پایان انسانها و محیط پیرامون شان در تاثیر پذیری متقابلند. کودکان به سبب محدودیت های جسمی و روانی خود در قیاس با بزرگسالان ، تاثیر پذیری بیشتر و عمیق تری داشته و در عوض، تاثیر گذاری کمتری بر محیط دارند و به این ترتیب بیش از بزرگسالان اجباراً تابع شرایط محیطی اند.
کودکان حساس ترین و تاثیر پذیرترین گروه سنی جامعه را تشکیل می دهند و در حساس ترین و مهمترین سال های زندگی شان یعنی زمانی که پایه های رشد شخصیتی- ذهنی- جسمی و اجتماعی آنها شکل می گیرد تا زمانی که وارد شهر می شوند نیازمند این هستند تا زندگی اجتماعی را در مقیاس خود تجربه کنند و این امر مستلزم فراهم بودن فضایی کودکانه و صمیمانه است. فضایی به دور از هیاهوی دنیای بزرگتر، دنیای پر از شادی با رنگ های زیبا که در آن کودک فرصت بیان افکار تازه و پرورش و رشد استعداد هایش را داشته باشد، فضایی که زمینه ای مناسب برای خلاقیت کودکان فراهم آورد.
دریافت‌ حسی‌ کودک‌ از فضا
کودک‌ باید در برخورد با احجام‌ و بناها و همین‌ طور در ارتباط و زندگی‌ درون‌ آنها احساس‌ راحتی‌، عدم‌ ترس‌ و آرامش‌ کند. تاریکی‌ بیش‌ از هر چیز دیگری‌ به‌ اضافه‌ فرمهای‌ نامتناسب‌ او را می‌ترساند.
فضاهایی‌ با رنگهای‌ شاد و روشن‌ و گاهی‌ رنگهایی‌ با فرمهای‌ نامشخص‌ (مثل‌ حالتی‌ که‌ در نقاشی‌ با آبرنگ‌ پدیدمی‌آید) موضوعات‌ رویائی‌ و خیال‌انگیز را القا می‌کند و در کودک‌ احساسی‌ چون‌ عاطفی‌، رفیق‌، مهربان‌، رویائی‌، وپروازدهنده‌ بودن‌ را القا می‌کند. همچنان‌ که‌ فضاها برای‌ کودکانی‌ با سن‌ بالاتر طراحی‌ گردد از رنگهایی‌ ملایم‌ با مرزهای‌مشخص‌، جزئیات‌ بیشتر در بنا و انحناهای‌ نرم‌ در طراحی‌ فضا می‌توان‌ استفاده‌ کرد. ادراک‌ فضا کار بسیار دشواری‌ است‌. کودک‌ باید در عین‌ حال‌ هم‌ خود را از دنیای‌ اطرافش‌ تمیز دهد و هم‌ این دنیا راتجزیه‌ و تحلیل‌ کند. این‌ عمل‌ را بوسیله‌ شناختن‌ اشیاء اطرافش‌ انجام‌ می‌دهد.
کودکان‌ و معماری‌
لازم‌ است‌ که‌ دنیای‌ صنعتی‌ و پرسروصدای‌ ما با ایده‌آل‌های‌ انسان‌ متمدن‌ و عناصر تشکیل‌ دهنده‌ فضای‌ زندگی‌ او آشتی‌ کند. تلاش‌ برای‌ انسانی‌ کردن‌ فضا باید برای‌ همه‌ در اولویت‌ قرار گیرد. اما بیش‌ از همه برای‌ معماران‌، یعنی‌ کسانیکه‌ در یک ‌تمدن‌ کم‌ و بیش‌ شهرنشین‌، مسوول‌ نظام‌ بخشیدن‌ به‌ فضا هستند اهمیت‌ دارد. بدین‌ ترتیب‌ شهرسازان‌، برنامه‌ ریزان‌، پیمانکاران‌، متخصصین‌ فضای‌ سبز و هنرمندان‌ همگام‌ با معماران‌، کم‌ و بیش‌ در تجربه‌ هماهنگی‌ بین‌ انسان‌ و محیط اطرافش‌ مسئولند.
محیطی که برای کودکان طراحی می کنیم ، میبایست شامل فضاهای زیر باشد:‌
1. فضاهای طبیعی (Nature space) مانند درخت و آب و موجودات زنده که اساسی ترین و مهمترین فضا را برای کودکان تشکیل می دهد.
2. فضاهای باز (Open space) فضاهای گسترده ای که بچه ها بتوانند به اندازه دلخواه در آن بدوند و انرژی های درونیشان را تخلیه کنند.
3. فضاهای راه ها (Rood space) راه ها و جاده ها قبل از حضور ماشین، زمین اصلی بازی بچه ها بوده است . راه هایی هستند که بچه ها در آن همدیگر را ملاقات می‌کنند و شبکه ای است که فضاهای متنوع را به هم وصل می کند.
4. فضاهایی برای ماجرا جویی (Advanture space)‌ اینها فضاهایی هستند پر از پیچیدگی، که قوه تجسم و تخیلی کودکان بواسطه بودن در این فضاها تقویت می شود
5. فضاهای مخفی (Hide out space) استقلال کودکان از طریق این فضاهای مخفی رشد می یابد.
6. ساختار های بازی (‍Play structure space) فضاهایی هستند که با ساختار بازی در یانشان در مکان هایی که بازی اهمیت می یابد. این قبیل فضاها به عنوان زمین های بازی شناخته شده است.
معمار یک‌ مربی‌ است‌ و بعد از پدر و مادر، اولین‌ مربی‌ کودک‌ است‌؛ تعلیم‌ و تربیت‌ او از طریق‌ اشکال‌ ساخته‌ شده‌بدست‌ او، که‌ محیط اطراف‌ کودک‌ را تشکیل‌ می‌دهند، منتقل‌ می‌شوند. به‌ همین‌ دلیل‌ ارتباط میان‌ کودک‌، معماری‌ و فضا در بطن‌ مساله‌ انسانی‌ کردن‌ تمدن‌ قرار دارد.
کودک امروز، به‌ دلیل‌ رهایی‌ از سنت‌های‌ پیشین‌، راحت‌تر از انسان‌ بالغ‌ می‌تواند خود را با تازه‌ها یا حتی‌ جسارت های ‌معماری‌ و شهرسازی‌ معاصر تطبیق‌ دهد. او به‌ راحتی‌ می‌تواند طرفدار و نیز الهام‌ دهنده‌ اشکال‌ تازه‌ باشد. بنابراین‌ باید در درجه‌ اول‌ برای‌ کودک‌ و شاید تا حدودی‌ «بوسیله‌ کودک‌» به‌ تدریج‌ تعادل‌ بین‌ فضاهای‌ زندگی‌ هر فرد و فرم های ‌معمارانه‌ سازنده‌ فضا را برقرار کرد.
برای‌ دستیابی‌ به‌ این‌ هدف‌، معمار باید از سویی‌ کودک‌ و فضا و خواستهای‌ او را درک‌ کند و نیازها و مشکلات‌ او راشناخته‌ و روشهای‌ برطرف‌ کردن‌ آنها را بیابد و از سوی‌ دیگر باید به‌ محیطی‌ که‌ کودک‌ امروز در آن‌ به‌ سر می‌برد آشنا باشد و آن‌ را به‌ خوبی‌ درک‌ کند. برای‌ تحقق‌ این‌ امر، معماران‌ باید بر سرعت‌ خود بیفزایند تا بتوانند به‌ پای‌ متخصصین ‌تعلیم‌ و تربیت‌، جامعه‌ شناسان‌، پزشکان‌ و روان‌ شناسان‌ که‌ کم‌ و بیش‌ دنیای‌ کودکی‌ را بطور کامل‌ شناخته‌اند، برسند.
پیشرفت‌ و شناخت‌ از خود،هم‌ ارز و مکمل‌ ادراک‌ فضاست‌. بواسطه یک‌ یادگیری‌ طولانی‌ که‌ تمام‌ دوران‌ کودکی‌ را در برمی‌گیرد یاد می‌گیریم‌ که‌ برفضا تسلط پیدا کنیم‌ همانطور که‌ یاد گرفته‌ بودیم‌ به‌ وجود خود تسلط داشته‌ باشیم‌. نحوه‌ به‌ وقوع‌ پیوستن‌ این‌ یادگیری ‌بر پایه‌ تعادل‌ درونی‌ ما استوار است‌. به‌ همین‌ دلیل‌ اولین‌ تجربیات‌ کودک‌ در این‌ رابطه‌ بسیار مهم‌ هستند. تعلیم‌ و تربیت‌ موفق‌ و صحیح‌ باید بدون‌ ایجاد برخوردهای‌ جدی‌، او را در پیدا کردن‌ موقعیتش‌ در فضا یاری‌ دهد تا بتواند مرکزیت‌ خود را در آن‌ بیابد. منظور از این‌ فضا، یک‌ محدوده‌ سرد هندسی‌ نیست‌ بلکه‌ هدف فضایی‌ فعال‌ و تأثیرگذار است‌. این‌ فضا در عین‌ حال ‌هم‌ دارای امنیت‌ است‌ و هم‌ آزادی‌. فضایی‌ که‌ ما را دربرگرفته‌ است‌ در شکل‌ گیری‌ شخصیت‌ ما شرکت‌ می‌کند و خلوت‌ ما را محافظت‌ می‌نماید. این‌ فضا، برحسب‌ هر شخصی‌ یا دوران‌ مختلف‌ زندگی‌، بزرگ‌ و کوچک‌ می‌شود.
فرد می‌تواند به‌ راحتی‌ در این‌ فضا که‌ به‌ نسبت‌ اعمال‌ او کوچک‌ و بزرگ‌ می‌شود خود را بیابد پس‌ فضا یک‌ محیط عادی‌ نیست‌ بلکه‌ یک‌ واقعیت‌ روانشناختی‌ زنده‌ و پویا است‌، این‌ فضا نباید خود را بر ما تحمیل‌ کند بلکه‌ باید متناسب‌ با شخصیت‌ ما شکل‌ گیرد.
اما در این‌ رابطه‌، دوران‌ صنعتی‌ ما نیز ابعاد مساله‌ را پیچیده‌تر کرده‌ است‌. از ابتدای‌ این‌ قرن‌ عوامل‌ تشکیل‌ دهنده‌ فضا دچار تغییر و تحولات‌ عمیق‌ شده‌اند. پدران‌ ما در فضایی‌ با مقیاس‌ انسانی‌ زندگی‌ می‌کرده‌اند، حال‌ آنکه‌ فضای‌ امروز ابعاد متفاوتی‌ دارد و بطور قابل‌ ملاحظه‌ای‌ تغییر کرده‌ است‌. ظهور شهرهای ‌بزرگ‌ با ساختمانهای‌ عظیم‌، تراکم‌ قابل‌ ملاحظه‌ انسان‌ها، افزایش‌ تعداد اتومبیل‌ها، استفاده‌ همگانی‌ از وسایل‌ارتباط‌ جمعی‌، همه‌ و همه‌ محیط جدیدی‌ را برای‌ انسان‌ معاصر بوجود می‌آورند که‌ نه‌ تنها هنوز بطور کامل‌ به‌ آن ‌خونگرفته‌ است‌ بلکه‌ به‌ دلیل‌ تحولات‌ مستمر تکنولوژیکی‌ و نتیجتاً تغییر دایمی‌ فضاها، فرصت‌ لازم‌ برای‌ خوگرفتن‌ به‌آن‌ را نیز نمی‌یابد.
کودکان و رنگ ها
رنگ ها در شخصیت انسان ها، بخصوص کودکان تاثیر بسزایی داشته، باعث ایجاد تجربه های هیجانی از قبیل شادی، خنده، غم، اندوه، آرامش، تحریک پذیری، سکون و هیجان می شود. در کودکان این خصیصه شدت می یابد، آنان به سبب روح پاک و بی آلایش و شاد و پر طراوت خویش رنگ های زنده و مرکب که در ترکیبی مناسب با هم قرار گرفته باشند را ترجیح می دهند این موضوعی است که رد طراحی و تزئین و رنگ آمیزی فضاهای داخلی و ترکیبات مناسب رنگی فضاهای طبیعی باید مورد توجه قرار گیرد با رنگ‌های مختلف می توان اندازه و وزن یک شی معین را کوچک یا بزرگ ، سبک یا سنگین جلوه داد. اصولاً رنگ های گرم و روشن باعث توسعه اشیاء شده به آنها وسعت می دهند و بالعکس رنگ‌های سرد و تیره باعث می شوند اشیاء کوچکتر از اندازه خود به نظر آیند.
کودکان و روانشناسی رنگ ها
رنگ ها سه دسته اند:
1- اصلی که شامل سه رنگ قرمز – آبی و زرد می شوند.
2- فرعی که از ترکیب سه رنگ اصلی به دست می آیند مثل سبز – نارنجی – بنفش
3- رنگ های میانه که از ترکیب رنگ اصلی به علاوه رنگ فرعی بدست می اید که 6 عدد هستند زرد مایل به سبز و غیره – آبی مایل به سبز و ...
از رنگ به 2 طریق استفاده می کنند.
1- نمونه سازی طبیعی و عینی- مثلاً دریا به رنگ آبی و چمن به رنگ سبز رسم می شود.
2- استفاده از رنگ هایی که به طور ناخودآگاه به ذهن می رسند و قانون خاصی ندارند.
در مبحث هنر، رنگ به خودی خود وسیله پر قدرتی برای بیان و نشان دادن حالت های عمیق درونی است نقاشی کودکان نمونه روشنی از ارائه رنگ های متنوع در سطح وسیع می باشد. فقدان رنگ در تمام یا قسمتی از موضوع نقاشی کودکان نشانگر خلاء عاطفی و یا گاهی دلیل بر گرایش های ضد اجتماعی اوست کودکان سازگار در نقاشی های خود از 5 رنگ استفاده می کنند در حالی که کودکان گوشه گیر و یا‌آنها که ارتباط با دنیای خارج را دوست ندارند بیشتر از یک یا دو رنگ بکار نمی برند.
رنگ های گرم تحریک کننده ، سبب فعالیت، جنب و جوش، الهام دهنده روشنی، شادی زندگی و مولد حرکتند، در حالی که رنگ های سرد بر عکس موجد حالت های انفعالی، سکون، بی حرکتی و تلقین کننده غم و اندوه هستند. تماشای رنگ های گرم میزان ضربان قلب را تشدید می کند و برای فضای پر هیجان کاربرد دارند در میان رنگ های گرم، رنگ سرخ بقدری نافذ و سریع الحرکت است که از هر رنگ دیگر زودتر به چشم می خورد.
دریافت‌ رنگ‌ها
کودکان‌ توجه‌ بیشتری‌ به‌ رنگ های‌ اشباع‌ شده‌ اولیه‌ دارند. چنین‌ به‌ نظر می‌رسد که‌ عکس‌ العمل‌های‌ اولیه‌ کودکان ‌نسبت‌ به‌ رنگ ها در اثر خصوصیات‌ عاطفی‌ بروز می‌کند ولی‌ با گذشت‌ زمان،‌ کودک‌ یاد می‌گیرد که‌ آنها را مشاهده‌ نماید و دقیقاً آنها را درک‌ کند. با این‌ وجود باید اذعان‌ کرد که‌ در یک‌ آزمایش‌ نوزادان‌ 15 روزه‌، آنها توانستند نورهای‌ رنگی‌منعکس‌ شده‌ برروی‌ دیوار را از همدیگر تمیز دهند. رنگ‌ قرمز اولین‌ رنگی‌ است‌ که‌ کودکان‌ بطور صحیح‌ از آن‌ نام‌ می‌برند و بعضی‌ اوقات‌ رنگ‌ آبی‌ را کودکان‌ بعنوان‌ رنگ ‌ضد قرمز می‌ دانند. در بعضی‌ مواقع‌ کودکان‌ رنگها را با اشیایی‌ که‌ بدان‌ رنگها هستند بخاطر می‌آورند و مثلا می‌گویند زرد مانند زرده‌ تخم‌مرغ‌.
موضوع‌ فوق‌ نشان‌ می‌دهد که‌ کودک‌ به‌ کندی‌ قادر خواهد بود که‌ رنگها را از اشیاء انتزاع‌ نموده‌ و آنها را بعنوان ‌خصوصیات‌ مستقلی‌ بخاطر آورد.

کودک شرایط محیطی و کالبدی
تاثیر شرایط محیطی :
1- نور و روشنایی: نور یکی از اصول معماری در تامین آسایش بصری فضا می باشد که تاثیرات روانی آن در انسان ها متفاوت است. تحقیقات ثابت کرده است که نور طبیعی و شفاف بر روی حواس کودکان تاثیر مبتنی وارد از دید کودکان این فضاها دوستانه و با نشاط هستند . نور کافی و نورپردازی مناسب در فضاها موجب می شود که میل و رغبت کودکان افزایش یابد.
2- دقت عمل و تمرکز حواس افزایش یابد و سلامتی چشم و قدرت بینایی محفوظ مانده و از خستگی اعصاب جلوگیری می کند.
3- باعث ایجاد تنوع و تاکید فضایی می گردد.
از آنجا که کودکان در پذیرش تنش و خستگی تحمل کمتری دارند، از نور پردازی های ادارای تضاد شدید ، چه بصورت مصنوعی و چه به صورت طبیعی که باعث ایجاد خستگی و تنش می شود، باید پرهیز کرد.
در نتیجه نور ملایم و یکنواخت در مورد فضاهای کودکان مطلوب به نظر می رسد. البته به جز در مواردی که با تنوع در نور پردازی سعی در تاکید فضایی داریم.
سر و صدا: کودکان صداها را دوست دارند و به طور کلی صداهای ملایم زمینه ، به تخیل کودکان کمک می کند و آنها را به زندگی بیرون مرتبط می سازد سر و صدای ناشی از ترافیک کاربری های تجاری و کارگاه های صنعتی از اصوات نامطلوب فضاهای کودکان هستند. این فضاها نباید از لحاظ آگوستیکی مرده باشند.
تهویه برای کار کردن با حداقل خستگی و تامین سلامت کودکان، تهویه خوب در فضاهای آموزشی، مخصوصاً در کلاس درس ضروری است.
1- تعیین صحیح محل وقوع بازشوها نسبت به جهت وزش باد.
2- استفاده از مصالح مناسب در جداره ها.
3- استفاده از گیاهان و درختان جهت تهویه طبیعی محیط پیرامون.

منابع:

پیازه، ژان، روان‌شناسی کودک
ابراهیمی، نادر، مقدمه‌ای بر مصورسازی کتاب کودک
مزمن، جرج، کودک، فضا، معماری
رؤف، علی _ صابریان، معصومه، یاد گرفتن برای یاد دادن
مجلة پیام یونسکو، شماره 252
مجلة پیام یونسکو، شماره 316

بنیان های نقد معماری

 حسین سلطان زاده

تا چند دهه پیش در بسیاری از زمینه های تخصصی از جمله در زمینه معماری نیروهای متخصص به اندازه مورد نیاز در کشور وجود نداشت و در برخی از رشته ها و بعضی از زمینه های تخصصی، ضرورتا نیروهای متخصص از کشورهای دیگر به ایران می آمدند، اما اینک کم و بیش از جهت تربیت نیروی انسانی نه تنها در بیشتر زمینه ها کمبودی وجود ندارد، بلکه در برخی از عرصه ها با مازاد نیروی انسانی متخصص نیز مواجه هستیم، چنانکه امکان صدور نیروی کار متخصص نیز پدید آمده است.
در شرایط موجود همزمان باید در چند زمینه تلاش شود. نخست لازم است برنامه ریزی مناسبی جهت اشتغال فارغ التحصیلان صورت پذیرد و نیازهای موجود و آتی جامعه به دقت بررسی شود و در هر زمینه متناسب با نیازها و امکانات به تربیت نیروی انسانی متخصص اقدام شود، زیرا فقدان کار مناسب برای فارغ التحصیلان علاوه بر بروز مشکلات و مسایل اجتماعی متعدد، موجب دلسردی دانشجویان نیز می شود و بسیاری از آنان با پشتکار و دلگرمی به تحصیل نخواهند پرداخت و در نتیجه کیفیت آموزش افت می کند. یکی از اقدامات لازم در شرایط موجود و پس از بررسی دقیق وضع موجود و آتی نیروهای متخصص، شناسایی عرصه های جدید علمی و تخصصی است که امکان تامین نیازهای جامعه به عالی ترین صورت ممکن در آن انجام شود.
نکته دیگری که از اهمیتی اساسی برخوردار است، کیفیت آموزش و تعلیم معماری است. با وجود آنکه اینک معماران گرانمایه ای در کشور حضور دارند و آثار ارزشمندی نیز خلق می شود و در مواردی در عرصه های بین المللی نیز خوشبختانه معماران ایرانی موفقیت هایی به دست آورده اند، اما شرایط کلی موجود هنوز به نحو مطلوب پاسخگوی نیازها، خواسته ها و انتظار های جامعه معماران و دانشجویان کشور نیست و چه در زمینه آموزش و چه در عرصه مسابقات و نیز در مورد نقد معماری ضرورت بازنگری برنامه ها وجود دارد.
شاید یکی از عوامل عدم تحرک کافی مربوط به روحیه محافظه کارانه جامعه حرفه ای است که نقش مهمی در پرهیز از نوآوری، ابداع و نقد خلاقانه معماری دارد. غلبه روابط بر ضوابط در برخی از موارد در زمینه ارایه و انجام طرح ها و اجرای مجموعه ها و بناها، و همچنین بافت سنتی حاکم بر روابط حرفه ای در عدم تحرک کافی فضای معماری کشور بی تأثیر نیست و با وجود اینکه در چند دهه اخیر همایش ها، مجموعه مقالات، گزارش ها و بررسی های فراوانی در زمینه آموزش معماری صورت گرفته، اما گویی فاصله میان اندیشه، گفتار و کردار ما چنان زیاد است که به سادگی امکان پدید آوردن تحولات اساسی در آموزش و حرفه معماری میسر نیست، به ویژه آنکه به نظر می رسد در شرایط موجود غالبا بسیاری از مراکز، سازمان ها یا نهاد های آموزشی، اداری یا اجرایی مربوط به معماری بطور نسبتا مستقل، برنامه ها و کارهای خود را انجام می دهند، بدون اینکه به صورتی مناسب، لازم بدانند که ضرورتی برای هماهنگی با دیگر مراکز و سازمان ها وجود دارد. برای نمونه می توان به چهار مرکز مهم آموزش معماری و شهرسازی دانشگاه تهران با بیش از 65سال سابقه، دانشگاه شهید بهشتی با چهار دهه، دانشگاه علم و صنعت با سه دهه و دانشگاه آزاد اسلامی با بیش از 15 سال سابقه اشاره کرد که تاکنون ارتباط، تبادل و همکاری مناسب و شایسته ای در زمینه های آموزشی و پژوهشی با یکدیگر نداشته اند و از تجربیات یکدیگر چندان استفاده نکرده اند. طبیعی است هنگامی که مراکز علمی در یک شهر با یکدیگر همکاری متقابل ندارند، نمی توان انتظار داشت که مراکز و سازمان های اداری -اجرایی با یکدیگر یا با دانشگاه ها همکاری های قابل توجه، سودمند و ارزنده ای داشته باشند.
ناهماهنگی مراکز آموزشی و نبود نوعی مرکز یا مراکز علمی معماری که از صلاحیت کافی و لازم برای توسعه معماری برخوردار باشند، موجب شده است که در مواردی برخی سازمان ها یا مراکز به خود اجازه دهند براساس معیارهایی که براساس نظر چند نفر تدوین کرده اند، معماران را طبقه بندی کنند.
انگیزه ها و عوامل اقتصادی نیز در مواردی بر پیچیدگی و دشواری موضوع افزوده است، زیرا از یک سو رقابت و کنش های اقتصادی میان معماران و مسایل ناشی از آن و از سوی دیگر ارتباط بین مردم و معماران را مشکل ساز کرده است.
به نظر نمی رسد در شرایط موجود راه حل کوتاه مدت و مناسبی وجود داشته باشد، زیرا توجه به ارتقای کیفی حرفه و دانش معماری نیازمند فضایی خاص است که به صورت آگاهانه از یک سو معماران، مدرسان معماری و برنامه ریزان آموزشی و از سوی دیگر مردم و جامعه استفاده کنندگان از فضاهای معماری و شهری نسبت به آن و ضرورت بازنگری در اهداف و برنامه های آموزشی و چگونگی روند طراحی و اجرای ساختمان ها احساس نیاز کنند و چنین فضایی مستلزم پدید آمدن نوعی روابط حرفه ای و اجتماعی تکامل یافته و تعالی خواه است، در حالی که اینک تنها به سبب مساله زلزله و خطرهای ناشی از آن نسبت به مستحکم سازی بناها و ضرورت رعایت اصول فنی حساسیت و آگاهی پدید آمده است، اما نسبت به جنبه های عمیق زیبایی شناسانه فضا هنوز محیط و جامعه، مناسب و مساعد نشده است، به ویژه آنکه جنبه های اقتصادی و در مواردی کمبود فضاهای مورد نیاز به گونه ای است که مجال چندانی برای مسوولان و مردم جهت اندیشیدن در باب چگونگی و ویژگی های کیفی فضای معماری باقی نمی گذارد.
در این شرایط چه بسا بتوان با پایه ریزی بنیان های نقد آکادمیک معماری، به تدریج زمینه مناسبی برای گفتمان درباره معماری معاصر ایران و ارزیابی آن فراهم آورد. زمینه و بستری که هر کس یا هر مرکز یا نهاد مرتبط با معماری ضمن بررسی و نقد دیگران، خود را نیز در معرض نقد و بررسی قرار دهد.

منبع : آرونا

نقد معیاری

 

بازخوانی کتاب «معماری و اندیشه نقادانه»

نقد معیاری بر این عقیده استوار است که در جایی بیرون از ساختمان یا مجموعه شهری، نمونه، الگو، قاعده یا اصلی وجود دارد که کیفیت یا موفقیت اثر با آن سنجیده می‌شود. در واقع، این نقد بر معیاری که برای قضاوت در مورد اثر و سنجش و ارزیابی آن، از پیش و معمولاً بدون توجه به خود اثر، تجویز و تعیین گردیده، پایه‌ریزی شده است.

معیارهای مورد استفاده در نقد معیاری ممکن است:

ـ کاملاً مادی یا فیزیکی و قابل اندازه‌گیری باشند، همچون معیارهای طراحی پله‌های ساختمان.

ـ فیزیکی، ولی غیر قابل اندازه‌گیری باشند، همچون قواعد سبک و معماری کلیساهای قرن پانزدهم انگلستان که به اعتقاد پوگین (A. W. N. Pugin)، می‌بایست به عنوان معتبرترین سبک معماری کلیسایی، اساس و ملاک کلیساهای معاصر او در قرن نوزدهم قرار می‌گرفت.

ـ کاملاً کلی و عمومی بوده و ربط چندانی به مسائل عینی، نظیر تزیینات یا ساختار بنا نداشته باشند، همچون شعار معروف لویی سولیوان: «فرم از کارکرد تبعیت می‌کند.» بدیهی است که ارزیابی یک بنا بر اساس معیارهای نامشخص و مبهمی از این دست، بسیار دشوارتر از ارزیابی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی است که بر اساس معیارهای فیزیکی و کمی باشد.

انواع معیارهای مورد استفاده در نقد معیاری را می‌توان در چهار گروه زیر طبقه‌بندی نمود: 

1. معیار نظریه‌ای (مبنای نقد نظریه‌گرا): اصلی غیر قابل اندازه‌گیری و کلی است که به صورت یک قانون بیان می‌شود، مانند اصل «فرم از کارکرد تبعیت می‌کند.»

2. معیار سیستماتیک (مبنای نقد منظومه‌ای): مجموعه‌ای از باورها، دستورالعمل‌ها و قوانینی است که به یکدیگر مربوط شده‌اند، مانند اصول ویتروویوس: «معماری وابسته به عواملی نظیر نظم، ترتیب، تقارن، تناسب و هندسه است.»

3. معیار گونه‌ای (مبنای نقد گونه‌ای): دربرگیرنده یک نمونه عمومی و کلی برای دسته خاصی از بناها و ساختمان‌هاست، به عنوان مثال یک نمونه عمومی برای همه ساختمان‌ها با عملکرد سوپرمارکت، به عنوان مبنای ارزیابی قرار می‌گیرد.

4. معیار کمی (مبنای نقد کمی): در برگیرنده مقایسه کمی بنا با اندازه‌ها و معیارهای مطلوب و مناسب است، نظیر اینکه آیا ارتفاع هر پله به میزان استاندارد هفت اینچ می‌رسد یا خیر؟

آموزش معماری

معماری گونه ای از ایجاد هنری است که معمار به عنوان هنرمند خالق آن ،فضایی می سازد برای انسان تا خود را در آن بیابد. اثر معماری آن هنگام درک می شود که فرد به عنوان بهره بردار در فضای محصول معماری قرار گیرد...

معماری گونه ای از ایجاد هنری است که معمار به عنوان هنرمند خالق آن ،فضایی می سازد برای انسان تا خود را در آن بیابد. اثر معماری آن هنگام درک می شود که فرد به عنوان بهره بردار در فضای محصول معماری قرار گیرد.از این رو در عرصه زندگی اجتماعی انسان،شالوده آنچه که شهر و توده های زندگی جمعی انسانی نامیده می شود، همان معماری است.اگر فرد و جامعه را در رابطه ای دو طرفه ،همانند جزء به کل و برعکس ،در حال تاثیر و تاثر بر یکدیگر بررسی کنیم؛معماری در عرصه زندگی فردی و جمعی انسان ظرف این رابطه می باشد.ظرفی که مظروف آن در هر لحظه از زمان در حال تغییر و حرکت است . این حرکت می تواند در جهت رشد و یا تخریب ظرف باشد.
عشق ،آزادی،تولید احساس و اندیشه،رشد صنعت ، آسایش و راحتی روز افزون همه از مفاهیمی است که انسان در جمع و فردیت خویش به جستجوی آن می پردازد. بشر در تلاشهای مزمن خود در طول تاریخش همواره کوشیده تا در کشمکش میان خود و اجتماع برای جستجوهای خویش معنایی بیابد.این معنا که از سویی انگیزه خاموش او و از سوی دیگر هدف ارتقاء اوست ؛ در ظرف زندگی بشر، یعنی معماری بوجود می آید.
با توجه به آنچه گذشت معماری به عنوان یکی از عناصر فرهنگ ساز رابطه ای دو طرفه با فرهنگ هر جامعه ای دارد.تبیین جایگاه معماری به شکلی سیال و پویا به میزان آگاهی و شناخت یک جامعه از معماری و تاثیر آن بر فرهنگ جامعه وابسته است.
علیرغم وجود پیشینه تاریخی و فرهنگی برجسته، معماری د رکشور ما از جایگاه مناسبی برخوردار نیست.چنانکه اگر دو بعد فنی و هنری معماری را در نظر بگیریم،بعد هنری آن به دلیل ساختار نامناسب مدیریتی در سطح خرد و کلان ، مهجور و واپس زده شده و از نظر فنی نیز کشور ایران به طور کلی در صنایع و بویژه ساختمان سازی قرنها از استانداردهای جهانی عقب مانده است.جامعه بحران زده کنونی ایران در راس همه مشکلات خود نا بسامانی های اقتصادی را پیش رو دارد همین امر در کنار عوامل دیگری چون مدیریت منفی منابع انسانی و وجود افراد بی اطلاع در پستهای مهم تصمیم گیری و همچنین عدم نظارت تخصصی و تبلیغات کار آمد ،تیشه به ریشه هنر و جایگاه آن در جامع زده و می زند.متا سفانه این بی مهری و نا آگاهی در همه عرصه ها و ازجمله معماری نیز اثرات مخرب خود را بر جای نهاده است. که شاهد آن حضور صدها بنای باشکوه به یادگار مانده از دوران عظمت معماری ایران است که در این چند ساله انچنان صدمه دیده اند که در طول عمر هزاران ساله خود با آن مواجه نشده بودند و یا نمونه دیگر وضعیت دانشکده های معماری در حال حاضر است که در چهار چوبی دست و پا گیر و با نگاهی محکوم کننده به دانشجویان در حال آموزش آنان هستند؟
آنچه بیش از همه ،دانشکده ها ی معماری را تحت الشعاع خود قرار داده است ،نگرش و فهم وجودی هنر جویان تازه وارد از سویی و از دیگر سو مدیریت کلان جامعه و نگرش سوء مسئولین دانشگاهها به دانشجویان معماری می باشد..هنر جویانی که به عنوان دانشجوی رشته معماری و دیگر رشته های مرتبط مشغول مشغول به تحصیل می شوند از بطن همین جامعه برخاسته اند.افرادی که به حیطه آموزش معماری وارد می شوند بایستی قبل از هر چیز حداقل درکی شهودی و حضوری از هنر و زیر گروههای وابسته به آن داشته باشند.یعنی جامعه ای که در آن زندگی می کنند می بایست این زمینه را در آنان بوجود می آورد که حال و روز این جامعه بر اندیشمندی پوشیده نیست.
این دانشجویان بی آنکه اطلاعی درست و دقیق از هنر داشته باشند در روند آموزش معماری قرار می گیرند.در این مرحله آموزشهای معماری بی آنکه جایگاهی مطمئن و یا فهمی صحیح از خود در فرد ایجاد کنند، پیاپی به فرد تحمیل می شوند .در اینجاست که حلقه اتصال معماری به فرهنگ گم می شود.دانشجو بی آنکه زیرساختی هنری و قوی برای پذیرش معماری پیدا کند فارغ التحصیل معماری می شود و دوباره به همان جامعه نا آگاه باز می گردد. در حالیکه اکنون بر مشکلاتش افزوده گردیده چه اینکه همان اندک فهم و اطلاعات آموخته در معماری که وی می خواهد جامعه عمل بپوشاند گریبانگیرش می شود.چرا که عملکرد یک معمار که بخواهد در ساخت فضا ها ترکیبی از هنر – فن معماری را ارائه کند از جانب جامعه مورد پذیرش قرار نمی گیرد. این عدم پذیرش بخصوص وقتی از جانب طبقه مدیران تحصیل کرده و علی الخصوص فارغ التحصیلان گرایشهای مختلف ساختمان صورت می گیرد بیشتر خود را می نمایاند.
با تمام مسائلی که ذکر گردید ، در یک نگاه ایده آل وظیفه ای سنگین بر دوش دانشکده های معماری قرار می گیرد. به این ترتیب که در نخستین قدم و قبل از هر اقدام دیگری دانشکده ها می بایست به تربیت شخصیتی هنری و آگاه به زیرساختهای هنری بپردازند،سپس دانشجو را به تدریج با زمینه های ساخت و تولید هنری و از جمله معماری آشنا سازند.از سویی دیگر دانشکده ها می بایست به ایجاد دو عرصه مختلف برای آموزش معماری بپردازد. یکی عرصه خصوصی که مخاطبان آنرا صرفا دانشجویان و متخصصان مرتبط با رشته معماری تشکیل می دهند و دیگری عرصه ای عمومی جهت ارائه آثار و گفتگویی هنری برای عامه تا به تدریج سطح آگاهی عمومی نسبت به این رشته بالا رفته و جو جامعه مستعد پذیرش معماری واقعی گردد.لازم به ذکر است که در این عرصه که مخا طبان خاص و عام را متفقا در بر می گیرد،فعالیتهای هنری از سویی و از سوی دیگر تاثیر معماری و جامعه بر یکدیگر مورد توجه قرار گیرد.به گونه ای که این عرصه علاوه بر ارائه دستاوردها و آثار معماری به ایجاد زمینه مناسب برای فعالیت دانشجویان در عرصه فعالیت واقعی نماید به گونه ای که از این سو نیز دانشجویان با بازتابهای فعالیت خود و بازار کار جامعه از نزدیک آشنا شده و تجربه و آمادگی لازم را جهت حضور فعال در این جامعه تا پایان مدت تحصیل کسب نمایند.
مواردی که عنوان شد در صورت انجام مطالعات کاربردی و انجام اصولی (و نه انجام نمایشی) با عث می شوند که جامعه و معماری به تناوب باعث رشد و ارتقاء یکدیگر شده و زمینه برای بازگشت معمار و معماری به جایگاه سابق خود در میان جامعه فراهم گردد و نقش عظیم فرهنگ سازی خود را یتواند به تمام و کمال اجرا نماید.
به امید آنروز