مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد
مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد

معماری به مثابه هویت مکانی

ترجمه و گردآوری : محمد گل محمدی


پیش از آنکه به طور مشروح به بررسی برخی تدابیر مفهومی معماری بپردازیم لازم است بخشی از زیرساخت معماری را با در نظر گرفتن ذات معماری و اهدافش بررسی کنیم و قبل از اینکه به «چگونگی» بپردازیم نگاهی کوتاه به «چیستی» و «چرایی» معماری داشته باشیم.

شاید منصفانه باشد که بگوییم مسائل مربوط به معماری در بعد مفهومی و اهدافش هرگز بروشنی معین نگردیده است. در این موارد جای بحث بسیار وجود دارد و جایگاه فکری شان مشخص نمی باشد. این تفکر که معماری به عنوان ساخته دست بشر پیش از اهرام مصر وجود نداشته نمی تواند درست باشد. بسیار پیش آمده که بپرسیم وقتی کسی معماری می کند دقیقا چه اتفاقی می افتد و چه کاری انجام میشود. لیکن جواب دادن به این سوال آسان نیست.

اغلب جوابهایی که برای این سوال ارائه شده باعث به هم خوردن تصور درست ذهنی میشود. بخصوص زمانی که معماری با سایر شاخه های هنری مقایسه می شود. سوالاتی چون: آیا معماری نوعی مجسمه سازی است یا ترکیب سه بعد فرم ها در فضاست یا اینکه باید آن را پرداخت زیبائی شناسانه به فرم ساختمانها یا همان هنر زیباسازی بناها یا شاید تجلی تفکر شاعرانه در قالب یک ساختمان دانست؟ آیا معماری نظام مند کردن ساختمانها براساس بنیانهای فکری چون کلاسی سینزم ، عملکرد گرایی، پست مدرنیسم و . . . می باشد؟

 شاید به نظر عده ای جواب همه این سوالات مثبت باشد اما به نظر نمی رسد هیچ کدام از آنها تعریف اصلی را که موردنظر ماست در بر گیرند. همه این سوالات به نوعی به ویژگی ها یا وجوه خاص از معماری اشاره می کنند. اما همه آنها نکته اصلی را که هدف اصلی این مقاله است یعنی فهم آسان و روشن ذات معماری از قلم می اندازند. نکته ای که پرداختن به آن این امکان را فراهم می سازد تا معماران و کسانی که با معماری سرو کار دارند بدانند باید دنبال چه کاری باشند و چگونه درگیر آن شوند؟

متداول ترین تعریف معماری که در اکثر واژه نامه ها یافت می شود چنین است که:« معماری طراحی ساختمانهاست» البته این تعریف با نکات موردنظر ما تناقضی ندارد ولی کمک زیادی هم در رسیدن به اهدافمان نمی کند.

در واقع این تعبیر با محدود کردن معماری به طراحی ساختمان ذهنیتی ناقص از آن در ما ایجاد می نماید. ضرورتی ندارد که ما ساختمان را یک شیء تلقی کنیم و در حقیقت معماری فراتر از طراحی اشیاء است یکی از کاربردی ترین راههای درک مفهوم معماری نگرشی است که از چگونگی کاربرد این واژه در سایر هنرها بخصوص در موسیقی در ما ایجاد میشود. در علم موسیقی معماری یک سمفونی را می توان سازمانبندی اجزاء آن در شکل دادن کلیت سمفونی دانست. عجیب آنکه معماری کمتر بدین مفهوم در زمینه خودش بکار میرود.

مفهوم ریشه ای که برای معماری در این مقاله در نظر گرفته می شود و بدین صورت است که ما معماری را سازمانبندی مفهومی و ساختار فکری یک ساختمان یا گروهی از ساختمانهای شهر تلقی می کنیم که این تعریف را می تون برای تمامی انواع معماری از ساختمانهای ساده روستایی تا ساختمانهای اداری شهری بکار برد.

اگرچه این شیوه ای کاربردی برای درک معماری به عنوان فعل انسانی است اما «چرایی» آن را در بر نمی گیرد چیزی که به نظر می رسد جواب دادن به آن مشکل تر باشد. اما بازهم باید جوابی درست در سطح اولیه برای شکل دادن چیزی که معماری سعی در دستیابی به آن دارد وجود داشته باشد:

این که هدف معماری طراحی ساختمانهاست غیرقابل قبول می نماید و ما را به بن بست می کشد. شاید بدین خاطر که به نظر می رسد معماری باید چیزی فراتر از طراحی صرف ساختمانها باشد یا شاید بدلیل آنکه ما را وادار به کند و کاو بیشتر برای درک مفهوم ساختمان به جای فهم مفهوم معماری می کند.

با کنار گذاشتن همه این موارد جواب چنین سوالی را می توان به درستی پیدا کرد.

خانواده ای را مجسم کنید که در یک طبیعت دست نخورده و بکر حرکت می کنند. آنها تصمیم می گیرند که توقف کنند و هنگام غروب آتش روشن می کنند. با این کار چه آنها بخواهند برای همیشه آنجا سکونت کنند یا به حرکت خود ادامه دهند در هر دو صورت در آن جا مکانی ایجاد کرده اند. محل روشن کردن آتش کانون زندگی آنها محسوب می شود. به تبع اینکه بخواهند بیشتر در آنجا بمانند مکانهای بیشتری نیز ایجاد می نمایند.

مکانهایی برای نگهداری سوخت، نشستن و مکانی برای خواب و استراحت.

و طبیعتا چنین مکانهایی را با حصار از اطراف جدا کنند. حتی شاید مکان خواب خود را با صفحاتی از برگ بپوشانند. بنابراین از همان لحظه ای که تصمیم به سکونت گرفته اند مراحل تکمیل یک خانه را پایه ریزی کرده اند و شروع به سازماندهی محیط پیرامون شان در قالب مکانهایی که جهت مقاصد خاصی در نظر گرفته شده اند نموده اند. در واقع یک معماری را آغاز کرده اند.

این ایده که هویت مکانی در پس هسته زاینده معماریست را می توان بیشتر تحلیل کرد. شاید معماری را چیزی شبیه یک زبان تلقی کرد و نسبت مکان به معماری را همانند معنای یک زبان دانست.

در واقع شاید یادگرفتن معماری شبیه یاد گرفتن یک زبان باشد. معماری نیز همچون یک زبان دارای الگوها و نظام هایی است که در قالب ترکیب های گوناگون ای که شرایط محیطی طلب می کند تجلی می یابد. شاید مهمترین برداشت از ایده معماری به مثابه هویت بخشی مکانی بیشتر با این ایده همساز باشد که معماری محصول مشارکت جمعی است و نه حاصل کار یک نفر. برای مثال مکانهایی در ساختمان وجود دارند که طراح آنها را برای هدف خاصی در نظر گرفته ولی مردم با رفتار خود کاربری آن فضاها را برای منظور دیگری تغییر داده اند که ممکن است با هدف اولیه طراحی مغایرت داشته باشد. بنابراین برخلاف نقاشی و مجسمه سازی که گفته می شود حاصل نبوغ فکری فردی است معماری در مشارکت طراح و مخاطبان معنی می یابد.

ایده هویت بخش مکانی معماری یا نقش انکارناپذیری را که مخاطب فضای معماری دارد به خوبی اثبات می نماید.

شرایط معماری:

در تلاش برای فهم قابلیت های معماری می بایست از شرایطی که معماری از آنها تاثیر می پذیرد آگاهی داشت از آنجا که مرزهای معماری را نمی توان مشخص کرد و شاید بهتر باشد همواره به بازخوانی آن پرداخت . بنابراین معماری یک اندیشه افراد هنری نیست. (البته این مطلب بدون احتساب پروژه های مفهوم گرا ویا مباحثات معماری صدق می کند.) و تمامی مراحل معماری تحت شرایطی که جهان پیرامون تحمیل می کند انجام می پذیرد. (شرایط چون نیروی جاذبه گرانش های زمینی با آسمان ، جسم و فضا، گذشت زمان و . . .)

علاوه بر این معماری با مردم و برای مردم انجام می پذیرد. مردمی که نیازها و خواسته ها و اعتقادات و آرزوهایی دارند؛ مردمی که دارای حساسیت های زیباشناختی هستند که تحت تاثیر گرما، لامسه ، بو ، صوت و محرک های بصری می باشند. مردمی که فعالیتهای آنها مستلزم امکانات اجرایی و ابزاری می باشد. مردمی که معنا و مشخصه هایی در جهان اطرافشان درک می کنند.

موارد فوق تنها بخش کوچکی از اساسی ترین شرایطی است که معماری از آن تاثیر می پذیرد. البته معانی و شرایط دیگری نیز هستند که قابل ملاحظه می باشند. درست همانند زبانهای رایج دنیا که شرایط خاص خود را دارند (مثل ساختار و دستورزبان،..... ) معماری نیز دارای عناصر خاصی چون طرحواره ها، الگوها و ساختارهای فکری و عینی خود است.

با معماری امکان رهایی و پرواز ذهن آنطوری که در سایر هنرها میسر است وجود ندارد. چرا که محدودیت هایی برای خود دارد. مثلا نقاشی از نیروی گرانش زمین تاثیر نمی پذیرد یا مثلا موسیقی صرفا شنیداری است. البته معماری در قید یک چارچوب یا حس خاص نیست.

افزون بر این در حالیکه نقاشی و مجسمه سازی بگونه ای جدا از زندگی در محدوده ای ماورایی حرکت می کنند معماری بخشی از زندگی است و آن را بکار می گیرد. مردم و فعالیتهایشان جزء جدایی ناپذیر معماری اند . البته نه صرفا به عنوان مشاهده گرانی که برای لذت آمده اند بلکه به عنوان مشارکت کنندگان در معماری هستند.

شاید نقاشان، مجسمه سازان و یا موسیقی دان ها از اینکه مخاطبانشان هرگز درون مایه آثار آنها را درک نمی کنند گله مند باشند. درون مایه ای که به گونه ای سحرآمیز در اثر هنری ممهور شده اند. اما مردم با قرار گرفتن در متن معماری و فعالیت در آن به سادگی با درون مایه معماری مرتبط اند و این تعاملی بر این معماری و آنها ایجاد می نماید.

گاهی معماری را با فیلمسازی مقایسه کرده اند. هنری که انسان، مکان و اتفاقات خاصی را در قالب بازه زمانی مشخص طرح ریزی می نماید. اما حتی در فیلم نیز کارگردان درون مایه هنری فیلم یعنی مکانها، زوایای دوربین، متن ها و . . . را کنترل می کند اما در مورد معماری این صادق نیست.

بنابراین شرایطی که ما در معماری درگیرش هستیم پیچیده است شاید پیچیده تر از سایر هنرها. یک سری شرایط فیزیکی وجود دارد که تحت تاثیر شدید جهان طبیعی و نحوه کارکرد آن است (فضا و حجم، زمان، نیروی گرانش، اقلیم، نور و . . .)

علاوه بر این یک سری تلنگرها سیاسی که در اثر تعاملات فردی و اجتماعی بشر پدید می آید نیز وجود دارد. معماری بطور انکارناپذیری سیاسی است و حاوی حقایق تغییرناپذیر و قوانین نادرست بحث برانگیز بسیاری می باشد. دنیای پیرامون ما می تواند با تاثیرپذیری از چنین مفاهیمی بگونۀ متفاوتی شکل پذیرد و از آنجا که ادیان و نظریه های فلسفی زیادی وجود دارد معماری نیز کارکردهای گوناگونی پیدا می کند.

سازمانبندی و حالات مکانها در ارتباط با مردمی که در آن زندگی می کنند اهمیت بسیاری دارد. تا آنجا که در طول تاریخ کمترین کارکرد آن سیاست آزاد والاترین آن کنترل شدید سیاسی مردم بوده است.

بشر مکانهایی می سازد تا در آن کارهایی انجام دهد و در یک کلمه «زندگی» کند. مکانهایی برای خوردن، خواب، خرید، عبادت ، بحث ، آموزش ، نگهداری وسایل و . . . شیوه هایی که مردم برای سازماندهی مکانهایشان بر می گزینند با باورها و آرزوها و در واقع جهان بینی آنها ارتباط دارد. به مثابه اینکه جهان بینی تغییر می کند معماری نیز در طرح مشخص اجتماعی، فرهنگی وزیرمجموعه های یک جامعه تغییر می نماید.

هریک از کاربردهای معماری که در شرایطی غالب باشد از مصادیق قدرت محسوب می شود. قدرت سیاسی اقتصادی یا ابزاری تاکیدی، مباحثاتی و یا گمراه کننده.

مسلما طراحی کردن در چنین شرایطی شجاعت و بنیه فکری قوی می طلبد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد