چشم عناصر را انتخاب میکند و ترکیب میکند،. او در جستجوی آسانترین موجزترین شکل میگردد و سعی میکند قسمتهای گوناگون را ادغام کند. دوباره معماری بر سر دوراهی میان هنر و علم قرار میگیرد. انسجام یک اثر هنری میتواند منطق درونی خود را داشته باشد که نه با علم طبیعی و نه با علم تعبیر و تفسیر شناخته نمیشود. یک شکل حتی اگر انتزاعی هم باشد، مشخصههای خاص خود را دارد. یک اثر از قسمتهایی تشکیل میشود که آن قسمتها در کنار هم تاثیر دسته و گروه را میبخشند. این اصل دسته کردن یا گروهی کردن توسط تکرار، تشابه، مجاورت، چهارچوب مشترک، تقارن و جهتگیری قسمتها تقویت میشود. هدف ما صحبت درباره روابط میان شکل و مضمون نیست، بلکه باید اشاره کنیم که به این ترتیب وحدت معنایی میتواند تقویت شود و حتی گاهی جایگزین انسجام نظم شود. ساخت کلیسا در دوره تمدن روم آغاز شد و تا دوره گوتیک ادامه یافت و در رنسانس کار تکمیل شد. با این حال این کلیسا، علیرغم اختلافات سبکی، یکپارچگی خاصی را از خود نشان میدهد. این نمونه تبدیل به نظریه کلیسا شد که بر کل مجموعه مسلط است و آن را یکپارچه میسازد.
عوامل انسجام منظم در معماری و طراحی شهری در همه جا حاضرند و بنیان آنها
را تشکیل میدهند. قواعد آنها در اینجا توسط مجموعهای از عکسهایی که از
یک شهر کوچک گرفته شد، شرح داده میشود. بخش لذتها و دشواریهایی که در
محیط به وجود آمده تجربه می کنیم بستگی به سهولت و یا دشواری این کار دهنی
برای ما دارد، یعنی بستگی به چگونگی دستهبندی ذهنی اجزای مختلفی از زمینه
بصری به واحدی اجمالی دارد. هنگام مطالعه اتخاذ عناصر در یک دسته موجود، از
یک گروه از عناصر موجود در کنار یکدیگر، باید به این پدیدهها توجه زیادی
داشته باشیم. معماری، هنری است که بیشتر با وابستگی میان اجزا تاثیر
میگذارد تا انسجام ایجاد کند.
تکرار و تشابه
چشم، تمایل دارد چیزهایی را که از یک نوع هستند، در یک دسته قرار دهد. حتی
زمانی که اجزاهایی به صورت جفتی در نظر گرفته شوند، باز هم تفاوتهایی
دارند، اما درمییابیم که تشابهات ساختاری بر این تفاوتها غلبه میکند.
همانطور که در موسیقی تکرار ریتم یک اصل بسیار ساده در نواختن یک قطعه هنری
است که میخواهد حسی از انسجام القا کند، در معماری هم به این شکل است.
تمام اشکال تکرار در موسیقی میتوانند نتیجه اضافه شدن، یا تقسیم یک کل، یا
فقط ترکیبی از مجموعهها، بدون داشتن شکل کلی واضح و قابل تعریف باشند. در
مورد معماری و نقشهکشی شهری، بدون حدود و بدون شروع و پایان آشکار، کار
به راحتی از هم میپاشد. بنابراین، در اینجا، انسجام در جزئیات «بدون هدف»
وجود دارد و یا فاقد انسجام کلی میباشد.
هنگامی که عناصر ناهمگن و نامتجانس باشند، به هر صورت میتواند تاثیر گروهی
داشته باشد و دلیل آن، خصایص مشترک آنهاست. مانند تناسب پنجرهها، موقعیت
هر یک روی دیوار و ارتباط آنها با محیطهای فضایی، یکپارچگی مصالح
ساختمانی و بافت هم مثال دیگری از ویژگیهای جزئی است که کشش و گرایش به
بحث انسجام را، علیرغم استقلال فردی هر ساختمان تقویت میکند.
مقیاس مشترک و حتی اندازه نسبی در عناصر، یک عامل موثر در گروهی ساختم از طریق ایجاد تشابه است.
مجاورت
چشم، مایل است عناصری را دستهبندی کند که به یکدیگر نزدیک هستند و آنهایی
را که دورتر از سایرین هستند، مجزا کند. این اصل دستهبندی بسیار نیرومند
است. این اصل، اتصال به یکدیگر را امکانپذیر میسازد. البته این اصل کمی
متفاوت است و با استفاده از فاصلههای کوچک و ایجاد مفاصل و ارتباطاتی میان
عناصر به وجود میآید. هیچ میزان ثابتی برای این فواصل وجود ندارد، زیرا
انسجام به اندازه نسبی اجزا و به بافت آن بستگی دارد. زمانی که فاصلهای
بزرگتر از اندازه کوچکترین عنصر باشد، فرد اغلب متوسل به سایر ابزارها
(تشابه، جهتگیری و غیره) میشود تا انسجام را تقویت کند.
چهارچوب مشترک و زمینه مشترک
یک چهارچوب، یک زمینه و حتی یک فرش، یک میدان را مشخص میکنند. آنچه که
درون این میدان را شامل میشود، از آنچه که در بیرون است، تشخیص داده
میشود. حتی اگر عناصر درونی نامتجانس و ناهمگن باشند. این یک روش یکیسازی
بسیار موثر است که ماغالبا از آن بهره میگیریم. علاوه بر آن، عناصر،
چهارچوب را از یک زیرگروه مجرا هم مشخص میکنند. بالعکس، عدم حضور مرزهای
واضح در اغلب بخشهای الحاقی اخیر به شهرها و روستاها، کشیدن تصویری از شهر
غیرممکن میسازد.