دکتر سیروس باور
عضو هیئت امناء انجمن مفاخر معماری ایران
Dr. Sirus bavar
Board member of Trustees Community iranian architecture Figures
دهه 30 را بخاطر بیاوریم، هنگامی که بخش خصوصی مشغول تسطیح تپههای کوتاهتر جنوب تپهی امانیه بود (یعنی حدوداً در منطقه بولوار ناهید و سایر بولوارهای جنوب و شمال آن در محدوده بین خیابان ولیعصر و آفریقا) این فکر وجود داشت که، چه خوب میشد که شهرداری سعی میکرد از گسترش شهر تهران به سمت شمیرانات جلوگیری کرده و کمربند سبزی از چمنزار و جویبار و درختها بین تهران و شمیرانات ایجاد نماید تا محوطهای برای تنفس شهر و فضای تفریحی برای گذراندن اوقات فراغت شهروندان باقی بماند. ولی چنین ایدهای هرگز به عمل نرسیده و گسترش شهر بطرف شمال، این فضای خالی را هم از ساختمانسازی پر کرد و تهران را به شمیرانات و شمیران تا جایی که امکان داشت به رشته کوههای توچال آنچنان چسباند که جایی برای تنفس شهر باقی نگذاشت.
ما مسائل را، یا از روی رویدادهای تاریخی یا اینکه در رابطه با سیستم
دهدهی تقویمی، زمانبندی میکنیم. در شهرسازی، زمانبندی میتواند از روی
آرایش متوالی مراحل رشد و تغییرات در یک شهر باشد. امروز کار ما، دیگر
تشخیص علائم بیماری شهری نیست، بلکه تفکری عمومیتر در مقیاسی است بسیار
وسیع. به نظر میرسد، هر عملی که روی این شهر (که بدون برنامه گسترش
یافته است) انجام گیرد، گره زدن رشتهی گسیختهی عناصر مختلف آن است با
همان شیوه و تفکر قدیم.
ساماندهی یک شهر از دید فیزیکی، همان شیوه تفکر قدیم است. ساماندهی
خیابانها و خیابانی را به طراحی شهری کشاندن، خط آسمان را سامان دادن یا
هم تراز نمودن …. !!
جامعه چه میشود، این هیاهو، این نابسامانی، این آلودگی، این شلوغی، هر
چه شهر بزرگتر شود، از آسایش و ایمنی کاسته میشود. تمام این فعالیتها
چون جامعه را به راهی هدایت نمیکند. بیهوده و پوچ در نظر جلوه میکند.
مسائلی که عصر ما و شهر ما با آنها رو در روست، مسائلی است که هیچ علم و
دانشی نمیتواند به آنها پاسخ دهد. در این شهر نه به زندگی میشود فکر کرد و
نه کسی میتواند در فکرش زندگی کند ولی در عوض، در فکر خود زندگی کردن و
به زندگی خود فکر کردن برای بهتر زندگی کردن یعنی داشتن احساس مسئولیت برای
زندگی بهتر در جا و مکانی بهتر … چون «چگونه زیستن» پرسشی است اخلاقی که
میتواند بنیاد هستی ما را دگرگون سازد. تفکر در باب خوشبختی، عشق،
آزادی، عدالت، خوبی، بدی … !
ولی به هر حال زندگی، فضا ومکان میخواهد، چه در طبیعت یا در شهر، این
فضا و مکان اگر مخدوش باشد، ناموزون و بیحساب باشد، آشفته و از هم گسیخته
باشد، زندگی انسان در آن آشفتگی و ناموزونی … نمیتواند زندگیای باشد که
بر اساس فلسفهای علمی یا اخلاقی پایهگذاری شده است. بنابراین باید در
جستجوی فلسفهای برای زمان خود باشیم و همچنین یافتن جا و فضایی جهت پیاده
نمودن فلسفهی جدید برای رسیدن به یک زندگی سالم، «اندیشیدن به زندگی» به
انسان توانایی میدهد. «توانایی لذت بردن»
به حرکتهای مردم در شهر نگاه کنید، همه در تکاپوی حیات، همه در تکاپوی
معیشت، همه در تکاپوی حل مشکلات و گرفتاریهایشان هستند. این در تمام شئون
اجتماعی و حرکتهای شهری و روابط اجتماعی و خدمات شهری و مراکز آموزشی دیده
میشود.
یکی از مشکلات شهر تهران دوگانگی موجود در جامعهی آن است که در تمام
محورهای زندگی آن رسوخ کرده است. سنت و مدرنیته، این دو گانگی در جوامع
مختلف مثل جامعهی صنعت، جامعهی بازار، جامعهی خدمات و اداری، جامعهی
کسب، جامعهی دانشجو، جامعه روشنفکر، تحصیلکرده و متخصص، جامعهی
ارتشی و جامعهی حکومتی، در همه جا به چشم میخورد.
جامعهی صنعتی، جامعهای است که در آن سازماندهی و شیوه تولید در کانون عمل
و تفکر اجتماعی قرار دارد و مشخصهی اصلی جوامع ما بعد صنعتی، منظور
جوامعی است که دیگر صنعتی شدهاند، رشد صنایع فرهنگی است. جامعهی مدرن
،جامعهای است که به کمک فعالیت عقل، جهات بیش از پیش کامل و متنوع
خردیت، فرهنگ و جامعه را مطرح میکند.
در زمان حال «ما» در یک ناپایداری همهی جریانات، زندگی میکنیم. این
ناپایداریها بر تفکر ما تاثیر فراوان گذاشته است ولی تفکر کنونی
اندیشمندان در برابر این فرایند ناپایداری در موضوع دفاعی قرار گرفته است.
در حالی که ناپایداری همیشه به طرف نابودی پیش میرود و این ضعف عمومی
اندیشه، ما را ناتوان و درمانده کرده است و لازم است که در آستانه تجدیدنظر
در تمام نظریههای گذشته قرار گیریم و در نهایت بتوانیم چیزی را جانشین
این وضع ناپایدار کنیم و شاید به این خاطر است که بیشتر فکر کنیم، همین
وضع است که آن را حالت دموکراتیک تلقی کردهایم ولی لازم است بدانیم که این
وضع موجود در این شهر دیگر چارهساز نیست و به درد نمیخورد. حال چه باید
کرد؟ به نام دموکراسی، کارها را به دست مردم رها کنیم؟ مسافرکشی و
ساختمانسازی در اینجا دارای یک مفهوم است، ما، دیگر امکان دخالت دادن
مسائل اجتماعی، فنی، فنآوری، ضوابط و معیارها را در طرحهای معماری و
شهرسازی و ترافیک … نداریم. بنابراین تمام آنچه را میتوان جستجو کرد یک
بینش «جایگزین» است که وضع ناپایدار را در جهتی پایدار هدایت نماید و فقط
در این صورت است که اندیشمندان و روشنفکران، فضایی برای عرضهی مطالعات و
تحقیقات و نظریههای خود پیدا خواهند کرد. ما باید به این بازار مکاره که
مانند ویروس در حرفهی معماری و شهرسازی رسوخ پیدا کرده است نقطه پایانی
بگذاریم. بنابراین لازم است، ثابت کنیم که آغازی دیگر وجود دارد، آنگاه
خواهیم توانست حق انتخابی مثبت درباره «پایان» داشته باشیم. امروز آنچه
بیشتر لازم است فکر ما را متوجه خود سازد، اندیشیدن به جهان مدرن است، این
جهان مدرن ما را وادار به تفکر و تامل درباره مسئله پیشرفت میکند. توسعه
پایدار یا تعریفهای مشابه برای شهری مانند تهران. صحبتی است «سورئالیستی»
یعنی هیچوقت به عمل نمیرسد . درست مثل منحنی کشش آهن است که موقعی به
مرحله گسیختگی میرسد، برگشت به جای اولیه ندارد، میرود تا گسیخته شود.
حال وظیفهی ماست که قبل از گسیختگی فکری برای این شهر چند منظوره بنمائیم.
همه می دانیم که هر شهری دارای محدودهای است معین، برای جمعیتی معین، در
این محدودهی معین، تقسیمبندیهای مشخص داریم که جمعیت آنها هم در رابطه
با نوع عملکرد آن روی طرح جامع مشخص شده است. حال اگر تمام این معیارها،
قوانین، ضوابط، راهحلها، دسترسیها و آنچه که از قبل طرحریزی و محاسبه
شده است بهم ریخته شود، از هم گسیخته شود و به همین ترتیب جامعه هم ناهمگن
شود. از جامعهی روستایی، جامعهی صنعتی، دانشگاهی، سنتی، روشنفکری تا
جامعهی اداری، فرهنگی و جز آن، در یک جا و مکان دور هم جمع و در هم
ادغام شوند، چه انتظاری برای ساماندهی و آرایش معنوی و فیزیکی آن میتوان
داشت. جز اینکه بعضی از بخشهای مشخص که دارای هدفی معین هستند را از سایر
بخشها جدا نمود و در مکانی دیگر فضایی جدید و تازه و خالص را به آنها عرضه
کرد تا به تقاضاهای مختلف و متعدد، جوابهای بهتری را بدهند.