مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد
مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد

سیستم فرسوده آموزش معماری(1)

 

امروزه با نگاهی به حال و هوای دانشکده های معماری و نیز وضعیت تحصیلی دانشجویان و به ویژه دانش آموختگان معماری، می توان به راحتی دریافت که آموزش کنونی معماری در میهنمان، ناکارا و کم بهره است.ناکاراست از آن جهت که نمی تواند فارغ التحصیلانی  آماده کار و مطابق با شرایط روز و خواسته های بازار کار معماری در ایران و جهان، به جامعه حرفه ای معماری عرضه نماید و کم بهره است از آنجا که با توجه به هزینه گزافی که برای تربیت یک مهندس معمار در دانشگاه ها انجام می شود، نتیجه کار چندان رضایت بخش نیست.از این روست که جامعه حرفه ای معماری با بدبینی به فارغ التحصیلان معماری نگریسته و به همین خاطر است که میبینیم ، بیشتر مشاوران معماری تمایل دارند، تا همکاران خود را از بین کسانی انتخاب کنند که دست کم دو سال سابقه کار داشته باشند!!

البته روشن و آشکار است که یکی از دلایل اصلی این مسئله، ناکارآمدی بعضی از اساتید رشته معماری و کیفیت پایین تدریس و دانش پایین آنها در زمینه تدریسشان است.در این باره چند ماه پیش، در همین جا نوشته ای قرار دادم که مورد استقبال دوستان و خوانندگان این وبلاگ نیز قرار گرفت و امیدوارم بتوانم در آینده، درباره این موضوع و به ویژه راهکارهای حل این مشکل بیشتر بنویسم.

 

اما شوربختانه این تنها مشکل دانشکده های معماری نیست.یکی از مشکلات بزرگ دانشکده های معماری در ایران، فرسودگی و کهنگی سیستم آموزشی و محتوای دروس است.سیستم آموزشی دانشکده های ایران تقلیدی است از سیستم بوزار یا همان مدرسه هنرهای زیبای پاریس.دانشکده ای که ده ها سال است که در دنیای معماری دیگر حرفی برای گفتن ندارد و تنها شهرت امروزه آن در جهان به خاطر طراحان مد و لباس و نیز نقاشان آن است ولی هنوز دانشکده های معماری در ایران به دور مدار بوزار می گردند و حتی بعضی از اساتید با سابقه، به ویژه دانش آموختگان هنرهای زیبای تهران، متعصبانه آموزشها و روشها و اندیشه های بوزاری را به ویژه در درس طراحی معماری پیگیری میکنند و تلاش دارند تا معمار را به عنوان یک آرتیست پرورش دهند.این چنین اندیشه ها و روشهایی، زمانی که با محتوای کم اثر دروس ترکیب شوند، محصولی به بار می آورد که میبینیم.فارغ التحصیلانی که به جز خط کشیدن کار دیگری بلد نیستند.تازه اگر آن را هم درست انجام بدهند.در سالهای گذشته، معماران به عنوان کسانی مشهور بودند که توانایی آن را دارند که با چند اسکیس، طرحی را  که در ذهن دارند،به روی کاغذ بیاورند و امروزه دانشجویان به من مراجعه می کنند و از من می خواهند که رشته ای را در کارشناسی ارشد به آنها معرفی کنم که در کنکور آن، اسکیس وجود نداشته باشد!!!

می گویند در ایران باستان، شاهزادگان را به گونه ای پرورش می دادند که در صورتی که روزی از پادشاهی برکنار شدند، بیکار و گرسنه نمانند و حرفه هایی همچون نجاری، آهنگری و حتی ساختن زین اسب را به آنها می آموزاندند.آیا ما به دانشجویانمان، مهارتهایی را یاد می دهیم که بیکار نمانند؟

البته عده ای از دانشجویان با توجه به روحیه و فضایی که در آن پرورش یافته و زندگی می کنند، خیلی زود علایق خود را پیدا می کنند و مهارتهای لازم را البته بیرون از دانشگاه کسب می کنند.مانند دانشجویانی که خارج از دانشگاه در کارگاه های ساختمانی مشغول به کار می شوند و در امور اجرایی توانایی پیدا می کنند و یا دانشجویانی که در کار با نرم افزار ها مهارت ویژه ای کسب می کنند( البته باز هم بیرون از دانشگاه) و با آن امرار معاش میکنند.به راستی اگر دانشجویی تنها نقطه اتکا خود را بر آموخته های دانشکده قرار داهد، آیا می تواند آنگونه که باید و شاید در بازار کار جایی برای خود بیابد و یا خیر؟البته شاید تنها شانس او این باشد که با تکیه بر آموخته هایش بتواند ادامه تحصیل دهد و در آزمونهای کارشناسی ارشد پیروز شود.این تازه زمانی است که اساتید او در آن دانشکده کیفیت لازم را داشته باشند و دروس مربوطه را به خوبی به او یاد داده باشند.پس می بینیم که در اینجا همه چیز به اتفاق و قضا و قدر بستگی دارد.اگر استاد خوب باشد، اگر محیط و یا فضا مساعد باشد، اگر اگر اگر……….

و نتیجه این اگر و مگر ها همین است که می بینیم.در بازار حرفه ای، مهندسین با سابقه و مشاورین از ناتوانی فارغ التحصیلان می نالند و حتی در مواردی خود شاهد بوده ام که منشی یک شرکت مهندسی مشاور به تازه فارغ التحصیلی  از یک دانشکده معتبر معماری متلک می انداخت که فلانی حتی بلد نیست که یک برش از استخر فلان ویلا بزند!!!؟؟ در جامعه قدر و منزلت معمار و معماری به شدت پایین آمده است و….البته پایین آمدن منزلت رشته معماری تنها به دلیل مشکلات دانشکده های معماری نیست و مولفه های دیگری نیز در این زمینه دخالت دارند.اما بر این باورم اگر دانشکده ها کیفیت لازم را به دست آورند، می توان بسیاری از مشکلات جامعه معماری را تا حد زیادی حل نمود.

همانگونه در بالا گفتم، سیستم ما یک سیستم کهنه و به درد نخور است.تنها تغییر کوچکی که در این سیستم به وحود آمده، این است که پس از انقلاب، سیستم آتلیه ای برچیده شد و چند درس عمومی و نیز دروس معماری اسلامی و حکمت و هنر اسلامی به جمع دروس معماری اضافه شدند.از اتفاق سیستم آتلیه ای، نقطه قوت سیستم بوزاری بود که به باور من، با جمع آوری آن، این سیستم علاوه بر فرسودگی، دچار نقص عضو نیز گشت!!! ولی همانگونه که گفتم محتوای دروس چندان تغییر نکرده است.

با تغییراتی که دوباره در سیستم آموزش معماری در سال 78 روی داد و کارشناسی ارشد پیوسته معماری از آموزش معماری حذف شد، امید این می رفت که تغییرات رخ داده منجر به پویایی رشته معماری و ورود مباحث و دروس و مهارتهای جدید و کارا و منطبق با شرایط روز شود.اما متاسفانه کار خراب تر شد.دروس همان دروس بودند، منتها فشرده تر و در زمانی کمتر.تنها اسم بعضی از دروس تغییر کرده است.مثلاً من به یاد دارم  که ما درسی 6 واحدی به نام ترکیب داشتیم که خود مشتمل بر چندین درس چون راندو، عکاسی، رنگ، حجم شناسی و … بود.هر کدام از این دروس برای خود زمانی مشخص و البته طولانی داشتند.من به خوبی به یاد دارم که در بهار سال 1376، ما پنجشنبه ها درس راندو به استادی، جناب آقای قربانی، داشتیم و ایشان که خود یکی از بهترین اساتید راندو در ایران، بودند از صبح تا عصر با ما راندو کار می کردند.اما در همین ترم،در یکی از دانشگاه ها، من درسی به نام درک و بیان 2 را تدریس می کنم که با توجه به سرفصل دروس باید به دانشجویانم در16 جلسه، هفته ای یک روز، آن هم تا ظهر، نقد فضا، ماکت سازی،عکاسی و راندو ببیاموزانم.جالب است ،مگر نه؟ یا مثلاً ما دو درس معماری اسلامی داشتیم، همراه با حکمت و هنر اسلامی.حکمت و هنر اسلامی به دوره کارشناسی ارشد مهاجرت کرده است و معماری اسلامی در یک درس 4 واحدی ،تحت عنوان آشنایی با معماری اسلامی، فشرده شده است!!! حال استاد مربوطه باید؛ افزون بر تاریخ معماری ایران، عناصر و فضاها و گونه شناسی معماری ایران و  نیز معماری اسلامی کشورهای اسلامی را آن هم در یک درس، در 4 ساعت در هفته،با دانشجویانش کار کند. درس آشنایی با مرمت نیز درنوع خودش جالب است.پیش از این درس مرمت مشتمل بر دو درس مبانی نظری مرمت و طرح مرمت بود که با فشرده شدن به درسی به نام  آشنایی با مرمت تقلیل یافته است.آن هم سه واحد که یک واحدش عملی است!!

در سرفصل درس آشنایی با مرمت، افزون بر مباحث نظری که خود ظرفیت یک ترم کامل را می طلبد، یک پروژه عملی نیز پیش بینی گشته است.پروژه ای که خودش با درسی همچون طرح معماری برابر است و همه اینها در یک درس 3 واحدی پیش بینی گشته است. طرح معماری که دیگر برای خودش داستانی دارد.هر استادی ، هر سازی که دوست داشته باشد، برای خویش می زند.یکی از فضاهای مجازی و سطوح متحرک و فضاهای یکپارچه و هندسه نااقلیدسی پایین تر نمی آید؛دیگری گمان می برد که خلقت و جهان هستی با آفرینش لوکوربوزیه آغاز گشته است و با غرق شدن لوکوربوزیه در دریا در سال 1966، نیز به پایان رسیده است!!؟ آن دیگری به جز زاها حدید و دانیل لیبسکیند و فرانگ گه ری و رم کولهاس و گرک لین و پیتر آیزنمن، هیچ کس را داخل آدم نمی داند، چه رسد به داخل معمار!!؟؟ و این آخری، گمان می برد که نوستراداموس است و پیش بینی های آنچنانی می کند مبنی بر اینکه تنها دانشجوی محبوب ایشان معمار خواهد شد و بقیه سیگار فروش و قصاب و … خواهند گشت.تعجب نکنید.همه اینها را من در دوران دانشجویی تجربه کرده ام و با توجه به چیزهایی که در اطرافم می بینم و می شنوم، وضع بر همین منوال است و زیاد فرقی نکرده است.خوب! نتیجه اش همین می شود که می بینید.دانشجویان و فارغ التحصیلانی که تا دلتان بخواهد می توانند حرفهای عجیب و غریب برایتان بزنند و لاهوت و ناسوت را به هم وصل کنند و آب را در هوا معلق نگه دارند(البته در کلام)،اما همینان گاهی از انجام ساده ترین کار در روند یک پروژه معماری عاجز می باشند.

بهترین ها را در همین مسابقات ببینید.مثلاً همین مسابقه مرکز تجارت جهانی فرش در تبریز.به جز یکی دو نفر، بقیه از جوانان و تازه فارغ التحصیلان بودند.هم ایده ها و هم فرمهای حاصل از آن بسیار شبیه هم بود و البته تکراری.به گونه ای آشکار، روشن بود که آبشخور فکری بیشتر معماران جوان این مسابقه، جریانی است که در چند سال اخیر با تقلیدی ناشیانه از معمارانی چون حدید و کولهاس و… و نیز تاثیر پذیری از نشریاتی چون AD و ... در صحنه معماری ما، خود را به عنوان جریان پیشتاز یا به قول خودشان آوانگارد معرفی نموده اند.

اما راستش را بخواهید، بیشتر این طرحها، نه نمایانگر یک مرکز جهانی بود و نه فضایی مناسب برای تجارت فرش و نه رنگ و بویی از فرهنگ معماری یا حداقل فرهنگ مردم تبریز و یا آذربایجان و یا ایران و نه حتی خاورمیانه داشت.نیتجه اش هم این شد که داوران آن هیچ طرحی را به عنوان نخست برنگزیدند.به باور من، این ماجرا نه شکستی برای معماران ما، که شکستی دردناک و سنگین برای معماری ما بود.

حتی برای درک این شکست، نیازی به آن مسابقه نیز نبود.کافی است با مردم هم کلام شوید تا ببنید چه اندازه از معماری امروزه ما در شهرهای کوچک و بزرگ کشورمان بد می گویند.البته همه گناه را نمی توان به گردن معماران انداخت.قوانین عجیب و غریب شهرداری ها و سازمان نظام مهندسی و ... وبرخی مسائل دیگر از اصلی ترین دلایل زشتی معماری ساختمانهاست و راه را برای بی هنران و معمار نماهایی که کیلویی کار می کنند، گشوده است، اما به باور من نقص بزرگ و فرسودگی در سیستم آموزشی معماری ماست که معماری را به این حال و روز انداخته است.

در نوشته امروز، تلاش کردم تا منظری از وضع امروز دانشکده ها و وضعیت حرفه ای معماری در ایران، به صورتی خلاصه ترسیم کنم.در نوشته بعدی، بیشتر به محتوای دروس و سیستم فرسوده آموزش معماری خواهم پرداخت و راهکارهای خودم را ارائه خواهم کرد.امیدوارم شما نیز با نظریات خود، مرا در ارایه هرچه بهتر این نوشته ها یاری دهید.

نظرات 2 + ارسال نظر
امیر شنبه 20 بهمن 1386 ساعت 13:14

دردناک بود - ولی درست واقعا جای تاسف دارد

فضای رویداد سه‌شنبه 25 دی 1386 ساعت 15:08 http://eventspace.persianblog.ir

با تشکر از حضور شما در ضیافت سوم. لینک مطلب را در وبلاگ قرار دادیم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد