مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد
مطالب معماری Architecture Topics

مطالب معماری Architecture Topics

نوشته هایی بر اساس نفسهای یک معمار --- استفاده از مطالب تنها با ذکر نام وبلاگ مجاز می باشد

معماری هند

 شناخت معماری هند

   

یکی از موفقیت های تمدن هند که برای ما همچون میراثی گرانبها باقی مانده معماری آن است ، میراثی که قدمت آن را می توان به هزاران سال قبل نسبت داد . سرآغاز این معماری به زمان سلطنت آشوکا ها (Ashoka) برمیگردد ، هنگامی که ساختن صومعه های بودایی و گنبد مقبره ها آغاز شد .و این چنین معماری بودایی ظهور کرد و این معماری برای چندین صده در هند حاکم بود و معماری شگفت انگیزی را برای ما در این دوران باقی گذاشت، همچون گنبد مقبره بزرگ سانچی
(Great Stupa at Sanchi
).

    بعد از آن دوران گوپتا (Gupta) آغاز شد ،دورانی را که می توان به عنوان حامی معماری هند عنوان کرد و یکی از نقاط اوج معماری این کشور است و در طول هشت قرن چندین مدرسه معماری که متعلق به هندوها بودند شروع به رشد و توسعه کردند و کم کم از این مدارس ،معماران چندی پای در این عرصه نهادند .

     سال ها گذشت و دین پیامبر اعظم ، محمد (ص) وارد شبه قاره هند شد و با ظهور اسلام الگوها و نمونه های جدیدی پدید آمد که معماری ظریفی را معرفی می نمود ، معماری که سرشار از نقش و نگار های گلدار و خطوط زیبا بود .معماری اسلامی هند نیز همچون دیگر کشور های اسلامی فراز و نشیب های زیادی داشت چنان که در زمان مغول ها به اوج قله شهرت و شکوه رسید .

     اینان (مغول ها) کسانی بودند که برج ها – کاخ ها – قصر ها – مساجد و باغ های زیبا بنا نهادند .بنا های با شکوهی همچون قلعه قرمز در دهلی (Red Fort at Delhi) ، تاج محل در اقرا 
(TajMahal in Agra ) ، باغ های پادشاهی در لاهور (Badshahi Garden at Lahore) که از نمونه های زیبای این معماری هستند .

     با شروع سلطه دولت بریتانیا و تسلط آن بر منطقه دوران جدیدی در معماری هند آغاز شد ، دورانی که با ورود فرهنگ غربی به هند ، سبک ها و شیوه های آن روزگار مغرب زمین  نیز وارد شبه قاره شد .سبک هایی همچون گوتیک ، Imperial ، مسیحی و ویکتورین که هر یک به نوبه خود هند و معماریش را مت‍‍اثر کردند . در دوران استعمار هند انگلیسی ها ساختمان های زیادی را در بخش وسیعی از این کشور بنا نهادند که بسیاری تا کنون پا برجا مانده اند ، همچون کالج سلطنتی و دروازه هند در بمبئی (Presidency College and Gateway of India at Bombay ) .

     با ترک استعمارگران انگلیسی و ظهور استقلال طلبان هندی خلا موقتی در معماری هند بوجود آمد که آن هم طبیعی بود چرا که معماری هند در این دوره وابستگی شدیدی به استعمارگران داشت حال این وابستگی را می توان هم به تکنولوژی ساخت و هم معماران طراح مربوط دانست .

     به تدریج با ورود معماران خارجی از دیگر کشور ها و ساخت و ساز وسیع معماران بزرگی همچون لوکوربوزیه و لویی کان ، معماری هند جان تازه ای گرفت و معماران بومی این کشور مثل دوشی
(Balkrishna Doshi
) و چارلز کرئا (Charles Correa) با پیروی از این چنین استادان بزرگی توانستند نیاز های موجود کشور خود را بر طرف کنند و وارد صحنه معماری معاصر هند شوند .

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

معماری هند بعد از استقلال

چگونه یک کشور هویت ملی خودش را بعد از قرن ها سلطه بوسیله امپراتوری استعمارگر انگلیس دوباره ایجاد می کند ؟

    

در  August 1947 بعد از بیش از دو قرن سلطه بریتانیا بر هند ، پاکستان و بنگلادش این کشور ها توانستند استقلال خود را باز یابند. اینان مجبور بودند اقتصادشان را مدرن کنند و نهاد ها و سازمان ها و حتی ساختمان ها و تجهیزات زیربنایی را که برای توسعه و پیشرفت لازم بود فراهم آورند و در این بین بناهای دولتی راه مناسبی برای ایجاد یک معماری جدید و رهایی از فرهنگ استعمارگران بودند . این کار سبک جدیدی را پیش روی معماران بومی این مناطق قرار می داد .

      روز به روز با مدرن شدن جنوب آسیا متوجه این امر می شویم که چگونه معماران برای ایجاد ساختمان های ملی و دولتی خود تلاش می کنند ، حال با دقت در ترکیب کارهای معماران معاصر هندی که در دوران بعد از استقلال خط کشیده اند ، در می یابیم که هر کدام یک روش صحیح را برای ایجاد معماری مدرن هند بوجود آورده اند که پایه و اساس آن ریشه در معماری مدرن غرب داشت . اما در حقیقت معماران هندی سنت های تاریخی و کهن خود را حفظ کرده و آن را بگونه ای جدید تفسیر می کردند و اندیشه و طرز تفکر ایشان نیز وابسته به تحصیلات ، نوشته ها و فعالیت های حرفه ایشان بود .در این دوره دولت برای بیان و تجلی استقلالش در پی ایجاد کانون های جدید برای شهر های اداری و نمادین خود بود ، شهر هایی که برای نیاز آگاهانه به بیان متفاوت در استقرار پایتخت جدید به دوراز شهرهای زمان مستعمراتی ، پاسخگو بودند .اگر چه ساختن شهر برای دولت فرایندی بسیار گران بود اما دوران پس از استقلال ، ظهور پایتخت جدیدی نظیر شاندیگار (1950) را در ایالت پنجاب مشاهده کرد .

      بنابراین پروژه ها در این دوره در مقیاس پروژه های شهری مطرح می شد همچون شهرک های مسکونی ، دانشگاه ها ، موزه ها ، آکادمی های مدیریت و مراکز صنعتی و آزمایشگاه های تحقیقاتی که در یک ایالت قرار می گرفتند .هدف دولت به عنوان کارفرما از این کار بدست آوردن نشانه هایی برای بیان هویت ملی و جمعی بود و بودجه این ساختمان ها از سوی کمیته هایی که معمولا اصرار داشتند این بنا ها اسلامی وملی طراحی شوند ، تامین می شد .در این بین مقاومت و تداوم علاقه معماران به سنت های هندی و بکارگیری اصول مکتب مدرنیسم به طرز چشمگیری درآثارشان مشاهده می شود و بناهایشان که برخی هنوز پا برجا مانده اند این نکته را ثابت می کند .

 ورود معماران مدرن

     در دهه 1970 ، جنبش مدرن از طریق لوکوربوزیه و لویی کان وارد هند شد .پیش از این بیشتر معمارانی که در سال 1947 ، یعنی در زمان استقلال کار می کردند از کشور های اروپایی فارغ التحصیل شده بودند به جز تعداد اندکی مانند پیشکسوت معماران هندی ، آچیوت کانویده ، که در ایالت متحده تحصیل کرده بود .در این بین وجود پروژه پایتخت ایالت پنجاب ، شاندیگار ، لوکوربوزیه را به هند آورد .کشوری که تعدادی از مهمترین معماران آن تحت تاثیر وی قرارگرفته اند ، از جمله دوشی که بعد از استاد پروژه های وی را در احمد آباد به پایان رساند .کار لویی کان در احمد آباد (1962) نیز ، الگویی برای معماران منطقه داد و آن استفاده از آجر بود که به نوعی در آثار مزهارول اسلام دیده می شود .

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

یادداشت زیر برگرفته از کتاب تاریخ فلسفه شرق و غرب اثر سروپالی راداکریشنان می باشد.

 اشاره ای مختصر بر تعاریف عرفان و فلسقه هندی

   

« کهنترین فلسفه هندی را باید در اوپانیشادها یافت. اوپانیشادها رنگ متمایز عرفانی و دینی دارند.این درست است که تا زمانی که عرفان یک تجربه فردی است، نمی توان آزمونهای تحقیقی فلسفی را در مورد آن به کار برد، اما هنگامی که کوشش می شود برپایه چنین تجربه ای یک نظام منطقی تفکر بنا شود، دیگر چنین تجربه ای نه تنها در حوزه فلسفه قرار می گیرد بلکه چه بسا قسمت مهمی از آن را تشکیل می دهد و اگر نام فلسفه را بدان اطلاق نکنیم، مشکل بتوان اصطلاح دیگری در توصیف آن پیدا کرد .

     فلسفه چیست ؟

     فلسفه تحقیقی در ماهیت زندگی و وجود است. برای بحث و بررسی واقعیت، دو راه در پیش داریم: یکی که با وحی و سنت آغاز و انجام می یابد ، که آن را دین می نامیم؛ دیگری که به کاربرد آزادانه خرد و اندیشه وابسته است،و فلسفه خوانده می شود .تحقیق فلسفی،از کهنترین روزگاران،یکی از این دو راه را برای حل مسائلش اختیار کرده است.یکی از طریق جهان درونی انسان است و دیگری از طریق جهان بیرون از او.مشخصه تفکر هندی این است که به جهان درون انسان بیش از جهان بیرون توجه کرده است.این تفکر با تحقیق در پدیده های خارجی شروع نمی شود تا از آن طریق به جانب واقعیات درونی راه پیدا کند؛بلکه،برعکس،با درک جهان درونی آغاز می شود و از آنجا به سوی جهان پدیده ها می آید.این گونه برداشت بود که در فلسفه اوپانیشادها جلوه کرد.

     اصل اساسی عرفان چیست ؟

     این است که از طریق حواس نمی توان از واقعیات آگاه شد. اگر در پی وصول به حقیقت هستیم، باید از جهان حس کناره گیری کنیم و به جهان تجربه درونی روی آوریم. این اصل ، به اشکال مختلف، در نظامهای فلسفی از فیثاغورس گرفته تا افلاطون مؤثر واقع شد. افلاطون بین جهان اندیشه و جهان حس به تمایزی قاطع باور داشت. او تفاوت آنها را به وسیله قیاس با تمایز نور نیمروز و فجر بیان کرد. بنا به نظر او، آنچه ما از طریق حواس در می یابیم ،چنان است که گویی در فجر در یافته ایم.او مکرراً بر تمایز بین ظاهر و حقیقت تأکید می کند.حواس، ما را فقط تا جهان ظاهر پیش می برند، نه تا جهان حقیقت.او حقیقت غایی را خیر می نامد. علم و معرفت و راستی با مثل ، که شبیه به خیر هستند،سر و کار دارند،ولی این فقط خیر است که حقیقت غایی است.ما نمی توانیم به واسطه حواس به حقیقت دست یابیم. تمثیل معروف غارنشینان که افلاطون در جمهوریت نقل می کند آخرین کلام فلسفه اوست.گرچه از عقل شهودی،که فلسفه اوپانیشاد بر آن پایه بنا شده،چیزی نمی گوید، ولی شیوه او در نفی اعیان تجربه ناشی از ادراک حسی ،او را به تلقی عرفا از جهان حس بسیار نزدیک می کند.پس درست نیست که فلسفه اوپانیشاد را ،به این دلیل که عرفانی است ،از گزارش عمومی فلسفه خارج کنیم.اگر چنین کنیم، مجبور می شویم قسمت اعظمی از فلسفه یونانی را نیز کنار بگذاریم.»

مجید بدر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد