Neighborhood, an institution needs to respond to Tuesday
حرف اول – زیگموند باومن در کتاب "عشق سیال" خود می گوید: "شهر،محلی است که در آن غریبه ها با هم ملاقات می کنند.در مجاورت یکدیگر باقی می مانند و مدتی طولانی با هم تعامل می کنند بی آنکه دیگر برای هم غریبه نباشند...غریبه ها ابداعی مدرن نیستند ولی غریبه هایی که مدتی طولانی و حتی تا ابد غریبه می مانند ابداعی مدرنند!" و بعد با استناد به همین نتیجه می گیرد: "وقتی غریبه ای را می بینید ابتدا باید هوشیار باشید،بعد هم باید هوشیار باشید و باز هم باید هوشیار باشید!" ولی آیا به واقع، شهر، کلیتی با چنین ویژگی هایی است؟ اگر کمی دقیق تر تجربه تاریخی شهرنشینی در کشور خودمان را بررسی نماییم در این جامعه متراکم و متنوع شهری،به عناصری برمی خوریم که خلاف این تعاریف و تعابیر کلی را نشان می دهند.این عناصر که همان "محله های شهری" هستند در بطن روابط سرد و بی تفاوت شهری، دست به ایجاد یک سلسله روابط گرم و صمیمانه زده اند.به عبارت دیگر،محله ها بازسازی جنبه هایی از زندگی روستایی در بطن زندگی شهری است؛ جنبه هایی که ساکنان،فقدان آنها را در سبک زندگی شهرنشینی احساس می کرده اند. محله چیست و چه نقشی در زندگی شهرنشینان داشته است؟ من در این مقاله قصد دارم با استفاده از یافته های پایان نامه خود به این سوال پاسخ دهم.
Anthropological City neighborhoods
جمعیت و تراکم بالا،تنوع فرهنگی و جامعه مبتنی بر روابط نوع "دومین" از جمله ویژگی هایی است که واژه "شهر" به ذهن متبادر می سازد و در موارد بسیاری نیز از این مولفه ها با عنوان وجه تمایز روستا و شهر نام برده می شود.اما به واقع آیا شهر، کلیتی با چنین مشخصاتی است؟ آیا فردگرایی و روابط خشک و رسمی و محدود، جزء لاینفکی از شکل زندگی شهری است؟ آیا شهر الزاما مفهوم "تنهایی" را به مثابه حاصلی از روابط درونی خویش ایجاد می کند؟ آیا فرهنگ زندگی شهری الزاما، با افزایش فاصله روانی بین انسان ها و کاهش تعلقات سنتی گذشته، واجد جنبه های بیمارگونه روانی است؟
Household and personal space
صحبت از انسان و زندگی انسانی همواره با مفهومی آشنا ولی پیچیده گره خورده، مفهومی که سالهاست اندیشمندان مختلف درصدد تعریف و بررسی آن برآمدهاند. فرهنگ، همین مفهوم مورد مناقشه است. عدهای آنرا یک نظام ذهنی و انتزاعی معرفی میکنند و عدهای دیگر، مادیات و دستساختههای بشری را تبلور آن میدانند. در این بین، مکتب "فرهنگ و شخصیت"اما به هیچکدام از این تعاریف قائل نیست. این مکتب که در محدوده مرزی بین انسانشناسی و روانشناسی پا گرفته، فرهنگ را مجموعهای "رفتار"میداند که بیش از هر چیز در "شخصیت انسانی"متجلی میشود. از دید این مکتب، انسانها به مثابه رسانه و حاملانی هستند که فرهنگ را در درون خود پذیرفته و حفظ میکنند. بنابراین برای بررسی یک فرهنگ، کافیست افراد آن فرهنگ و رفتار و شخصیتهایشان را مطالعه کنیم، شخصیتهایی که از نظر اهالی این مکتب، برخلاف نظریه فروید، زاییده غرایز و کالبد آدمی نبوده بلکه محصول جامعه هستند. فرهنگ چگونه وارد یک فرد میشود، چه شخصیت(های)ی را میسازد و چرا؟ درنهایت، این شخصیتها چه تبعاتی را برای جامعه و اهداف آن به دنبال دارند؟ اینها مهمترین سوالات مکتب فرهنگ و شخصیت است که هرکدام از نظریهپردازانش سعی دارند از منظری به آنها بپردازند. از آنجایی که تاکنون بیشتر نظریهپردازان این مکتب، از نقش "نهادها"در شکلگیری شخصیت انسان صحبت کردهاند، این یادداشت از منظر دیگری به مسئله خواهد پرداخت و آن، تاثیر فضاها خصوصا فضای خانگی بر این مفهوم است. این مسئله، طی دهههای اخیر توسط برخی اندیشمندان مطرح شده که یکی از مهمترین آنها مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی معاصر است. در اینجا با نگاهی به آموزههای مکتب فرهنگ و شخصیت و نیز با اشارهای به نظریات و صحبتهای هایدگر، رابطه بین فضای خانگی و شخصیت، به عنوان یک مسئله قابلبررسی طرح خواهد شد.
گاستون باشلار (Gaston Bachelard) ، فیلسوفی فرانسوی است که بیشتر با کتاب "Poetics of Space" برای ما شناخته شده است، کتابی که بُعد شعرگونه، خیالانگیز و خاطرهانگیز فضا را مطرح میسازد. او حجم بالایی از خاطرات آدمی را "خانگی" دانسته و میگوید اگر خانه، استادانه طراحی شود خاطرات میتوانند در گوشه گوشه آن پناه بگیرند. باشلار، به برخی فضاهای کمتر دیدنی خانههای قدیمی چون زیرزمین یا اطاق زیرشیروانی توجه خاصی دارد و بیان میکند که با ورود به این فضاها، انسان میتواند حالات روانی، انتزاعی و خیالانگیز خاصی را تجربه کند. از همینرو، به معماری و شهرسازی مدرن قرن 20، کاملا بیعلاقه است چرا که به اعتقاد او، این شیوه معماری، تنوع فضایی را از فضای خانگی ما گرفته است.
ادامه مطلب ...جنگهای طولانی، بخشی از گذشته بشر بودهاند، جنگهایی که علاوه بر هزینههای اقتصادی و جانی، دوریها و جداییهای طولانی مدتی را نیز بر دستاندرکاران و سربازان جنگی تحمیل میکردهاند. واژه "نوستالوژی" را قطعا همه ما شنیدهایم. این واژه برای اولین بار توسطی پزشکی بهکار گرفته شد که وضعیت روحی و مشکلات روانی سربازان درگیر جنگ را بررسی میکرد. مطالعات او نشان داد که دوری سربازان از سرزمین، خانه و خانوادهشان نوعی دلتنگی کشنده و عذابآور را برای آنها ایجاد کرده، نوعی اشتیاق شدید برای بازگشت به خانه. او واژه "نوستالوژی" را برای تبیین این حالت سربازان ساخت و با این کار، به ما کرد تا کلمهای مناسب برای بیان نوع خاصی از تجربههای روحی و روانیمان داشته باشیم. به تدریج، این واژه عمومیت بیشتری پیدا کرد و امروز نه تنها برای بیان غربت و دوری فرد از خانهاش، بلکه برای توصیف هر نوع "اشتیاق به بازگشت" به کار گرفته میشود. امروزه ما بسیاری از اشیاء و بخشهای زندگی خود را نوستالوژیک مینامیم و معتقدیم که آنها به گونهای عجیب و جادویی ما را به چیزی، کسی یا حسی در گذشته گره میزنند.
From shelters to apartments Stone Age Digital Age
زمانی که هنوز خبری از شهرها و کلانشهرهای امروزی با ابزارهای دفاعی و نهادهای امنیتی متعدد آن نبود، انسان با دستی خالی در طبیعتی زندگی میکرد که همسایههایش نه مردمانی از فرهنگهای دیگر، که گونههای دیگری از موجودات زنده بودند. حیوانات رامنشدهای که از نظر جسمی، به مراتب، تواناییهای بیشتری نسبت به انسانها داشتند. شاید حضور چنین همسایههای قدرتمند و خطرناکی بود که هوموهابیلیس، قدیمیترین اجداد گونه انسانی ما را در دو میلیون سال پیش وادار کرد که به فکر ساختن چیزی شبیه مسکن بیفتد. البته نقش فشارهای آبوهوایی را هم در حفظ و گسترش مفهوم مسکن نمیتوان نادیده گرفت. گرمای بسیار شدید برخی مناطق و یا سرمای طاقتفرسای دورههای متوالی یخبندان، تاثیر بسیاری بر تصمیمگیری انسان درباره سرپناه داشته است. البته عدهای نیز معتقدند که به این دو عامل میبایست عامل دیگری را نیز اضافه کرد و آن، نیاز انسان فرهنگی به داشتن فضایی خصوصی و صمیمانه است، "فضایی برای خلوت با خود و دیگران، بدون تعرض غیر." (1) اینگونه بود که نیاز به مسکن و یا به عبارت دقیقتر "سرپناه" برای انسان ایجاد شد، نیازی که در دورههای مختلف زندگی او، پاسخهای متفاوتی یافت. طبیعتا مسکن برای انسان کوچنشین اولیه که شکارچی و گردآوردنده غذا بود همان معنایی را نداشت که برای انسان یکجانشین امروز دارد؛ شیوهای از زندگی که گرچه برای ما بسیار آشنا مینماید ولی تنها دههزار سال از عمر دو میلیون ساله گونه انسان را تشکیل میدهد.
Apartment and Family
خانه کجاست؟ خوابگاهی که میتوان در آن خوابید؟ سرمایهای که میتوان با آن، کسب سود کرد؟ محلی برای انبار کردن وسایل اضافه؟ یک گالری شیک برای به نمایش کشیدن کلکسیونی از ابزارهای زینتی؟ فضای امن کوچکی در داخل دنیای بزرگِ ناامن؟ شاید بتوان آن را به این شیوه نیز تعریف کرد: خانه، محل قرار گرفتن "خانواده" است؛ پوست یا لباسی که بدنه خانواده را پوشانده و آنرا حفظ میکند! اگر چنین تعریفی را بپذیریم به طور ضمنی، مسئله رابطه متقابل خانه و خانواده را نیز پذیرفتهایم، رابطهای که به نظر میرسد دنیای جدید، توازن آن را بر هم زده است. خانههای امروز بیشتر بر روابط خانوادگی تاثیر میگذارند یا خانوادهها بر ساختار خانهها؟ ظهور آپارتمان به عنوان یک گونه مسکونی نسبتا جدید، چه نقشی در تغییر این توازن داشته است؟